" هر زبانی متعلق به جای خاصی ست. می تواند مهاجرت کند. منتشر شود اما معمولا با یک جغرافیای خاص و یک کشور گره خورده است. به مادرم فکر می کنم که در آمریکا شعرهای بنگالی می نویسد."
.
" به یک معنا من دچار تبعید زبانی هستم. زبان مادری ام بنگالی ست. در امریکا زبانی بیگانه است وقتی در کشوری زندگی کنی که زبان خودت در آن بیگانه است یک حس همیشگی بیگانگی با تو همراه می شود."
.
" شاید به این خاطر که من نویسنده ام به زبان خاصی تعلق ندارم."
.
" دلم نمی خواست بمیرم چون مرگ به معنای پایان یافتم زبان آموزی ام بود."
منم دقیقا دلم نمی خواد بمیرم چون مرگ یعنی تموم شدن داستان ها. دیگه داستانی برای خوندن نیست. من صبح ها رو با امید داستان تازه آغاز می کنم.
.
"فعل و کلمات تمام ناشدنی را یادداشت می کردم و در آخر روز سبدم پر بود از کلمه."
.
" اما نوشتن شان کافی نبود. من می خواستم از آن ها استفاده کنم و با آن ها در ارتباط باشم.می خواستم آن ها بخشی از وجودم شوند."
.
" از چنین نوشتنی خجالت می کشیدم. وقتی به ایتالیایی می نوشتم احساس غیرطبیعی بودن می کردم."
.
" فهمیده ام که میل به نوشتن به یک زبان جدید به یک ناامیدی مشتق می شود. احساس عذاب وجدان می کنم."
.
من از بچگی متعلق به کلماتم بوده ام. هیچ فرهنگ و کشور خاصی ندارم."
.
" نقصان الهام بخش یک کشف است و خلاقیت را برمی انگیزد. هرچه بیشتر احساس نقصان می کنم بیشتر احساس زنده بودن می کنم."
.
"می خواهم از ایتالیایی ام محافظت کنم و آن را مثل یک نوزاد بغل کنم. در مقایسه با ایتالیایی انگلیسی برایم مثل یک نوجوان پشمالو بود."
.
" وقتی در آمریکا بودم پدر و مادرم همیشه طوری بودند که انگار برای چیزی عزادارند. الان می فهمم حتما آن چیز زبان بوده."
.
" در ایتالیا شده بودم یک زایر زبان"
.
" از این متنفر بودم که وقتی خانه ی یکی از دوستانم هستم مادرم به آنجا زنگ بزند. می خواستم تا می توانم رابطه ام را با زبان بنگالی مخفی کنم."
.
" من دختر مادری هستم که در پنجاه سال زندگی آمریکا خودش را هیچ تغییر نداده و وقتی به کلکته بازگشت به این افتخار می کرد."
.
" من می توانم به ایتالیایی بنویسم اما نمی توانم یک نویسنده ی ایتالیایی شوم."
.
" در زبان ایتالیایی نمی توانم به عمق شیرجه بزنم اما فقط می توانم امیدوار باشم معادل های درست را پیدا می کنم. بدین ترتیب من در ایتالیایی نویسنده ای نادان باقی می مانم و می دانم لباس مبدلی بر تن دارم."
.
" می نویسم تا احساس تنهایی کنم."
.
" نوشتن به زبانی دیگر یک نوع تخریب است. یک شروع جدید."
.
" من در آمریکا نویسنده شدم اما اولین داستان هایم را در کلکته سرو سامان دادم. شهری که د رآن زندگی نکردم."
 
 

دیدگاه‌ها  

# نجمه 1396-09-15 20:11
من مدام میام اینجا سر می‌زنم بلکه چیز تازه‌ای بخونم ازت ولی نمی‌بینم :sad:
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن
# راضی 1396-09-16 15:25
اومدم نجمه. اینقدر که یک هفته ی دیگه میام و می بینمت اصلا از نزدیک :roll:
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید