یک ماهگی اش

این نوشته را امروز پیدا کردم در نوتهای موبایلم و دیروز در هفت ماهگی اش برایش نوشتم. حالا نوشته ی یک ماهگی و هفت ماهگی را دوست دارم کناب هم قرار دهم. این شگفت انگیزترین سفر زندگی را...

.

خانه در خواب عصرگاهی ست. هردویشان خوابیده اند و من اولین بار است که بعد از زایمان روی صندلی نشسته ام. صندلی کنار اتاق و روشن کردن همه ی چراغ های خانه... مدت هاست که بیرون نرفته ام. بعد از دیدن آن مردک چاق و خانواده اش…در خانه ام. امروز یک ماهه شده است. جشن بزرگی ست. یک اتفاق که از آن می ترسیدیم و فکر می کردیم از پسش برنمی آییم. با ح هردو می ترسیدیم و باورمان بود که سخت ترین کار جهان است که بود... یک ماهگی اش را باید جشن بگیریم. دوست دارم از این یک ماه و ذره ذره ی روزها و احساسات و اضطراب های فراوانی که بر من گذشت بنویسم. از این یک ماه درد و آسودگی و بودنش. بوی او و کنارش خوابیدن و گریه هایش و تنهایی را با تمام ذره های بدن لمس کردن و شیر دادن و ناتوانی بدن و خستگی و بی اشتهایی و روزهای اندک آفتابی و تلاش برای یافتن خود و گیج شدن و آرام کردنش به سختی و رفتن به مرمریس و آرزوی کونافه خوردن و صبحانه ی ترکی و نور آفتاب و لپ های سرخ او و صورت و پوست سفیدش و چشم های درشتش و مژه های بلندش و قطره ی دل درد و تمیز کردن باسنش و شب ها از خواب بیدار شدن و حرف زدن با آدم ها و افسردگی و ح و کارهای خانه و ماشین و کار...

خواندن شاهرخ مسکوب کمک می کند بیشتر بنویسم.

یک ساعت گذشت و هر لحظه ممکن است بیدار شود و این نوشته ها ناتمام و نصفه باقی بمانند.

.

.

هفت ماهگی اش

مامان همین حالا مسیج داد- عکسی که برای هفت ماهگی سپهر فرستاده بودم- گفت دندون درآوری و داری راه می ری و ما هنوز ندیدیمت... دلم پر زد.. دلتنگی برای مامان که انگار خود او هستم. که انگار روز به روز و ذره ذره "او" تر می شوم. که انگار تکرار دوباره او هستم بدون هیچ تغییری، بی ذره ای شکاف... من مامان هستم. تکرار مامان... به طراوت باران تازه است این تکرار؟ نمی دانم. همیشه فرار کرده ام از راه های تکراری،از رستوران های تکراری، از غذاهای تکراری... اما خودم تجسم تکراراها و کلیشه ها هستم با مسایل و مشکلات کلیشه ای...

هفت ماه شدی سپهر... ای دارنده ی قشنگترین لبخندهای دنیا... ای دو دندان نیش در پایین.. هفت ماهه شدی و وقتی بغلت می کنم.- پس از گریه های طولانی یا پس از خوابی یک ساعته یا پس از کلاسی دو ساعته- احساس می کنم از سفری دور و دراز بازگشته ام و تو اینجایی با لبخندت؛ ارمغان تمام ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت هایی که نبودیم کنار هم. هفت ماهه شدی و این هفت ماه به اضافه ی آن نه ماه بلندترین قدم های زندگی سی و سه ساله ام بوده اند تا به اینجا.. حالا ایستاده ام بعد از هفت قدم بلند... این بار این کتاب و مجموعه داستان هایش به دست های من و تو واین دنیای بزرگ سپرده شده است. دنیایی که با همه ی وسعتش کوچک است به اندازه ی مشت دست هایمان که به اندازه ی قلب های همیشه تپنده مان است. دنیایی که آغازش میان من و تو بود متصل و زنجیرشده به یکدیگر و حالا هفت ماه است اینجایی دور از من و نزدیک به من... هنوز مدت زندگی ات در تن من طولانی تر است. هنوز آن خانه ی اولت، قدمت بیشتری دارد. نه ماه آنجا بودی. اینجا؛ در اعماق تن من... و حالا هفت ماه است که اینجایی. دو ماه دیگر این دونیا و مدت اقامت تو در این دو جهان مساوی می شود. نه ما در دورترین قله ی تن من و نه ماه در این دنیای عظیم...

نمی دانم چطور برایت تعریف کنم که دلتنگت می شوم وقتی می خوابی- اگرچه وقتی بیداری تمام تلاشم را می کنم که درست و به موقع بخوابی و نق می زنی و بی قراری می کنی و کیف می کنی از کشف های هر روزه ات که دنیا چقدر زیباست: چطور؟ مثلا ریسه های رنگی که به در توالت آویزان کرده ایم. یا لیوان پلاستیکی که با آن تو را حمام می کنیم و درواقع برای پامپ کردن شیر در دو ماه اول زندگی ات از آن استفاده می کردم یا کیف می کنی از دیدن هر سیم بیرون زده ای وم به یاد می سپری که وقتی بزرگ شدی و راحت چهاردست و پا راه رفتی خودت را با سریع ترین سینه خیز ممکن به آنجا برسانی. یا کیف می کنی از تمام اتیکت های چسبیده به لباس ها و پتوها و هر چیزی- فعلا این بزرگترین علاقه ی توست که سراغش می روی و در دهان می کنی. از توانایی های جدید خودت مثل نشستن و غلت زدن و دندان داشتن انقدر لذت می بری که دوست نداری بخوابی.بله درست حدس زده ای. در بیداری، لذت های زیادی ست. من هم دوست ندارم بخوابم. همه ی زندگی ام از کودکی تا بزرگسالی بزرگترین مقاومتم در برابر خوابیدن بوده است و چقدر بد است برای مغز و تن و روان. در این زمینه به پدرت برو و از او بیاموز.. می خوابد و با خوابیدن خوش است: یعنی خوش ترین لذتش در زندگی ست خوابیدن. برای خوابیدن حتی نوستالژی هایی دارد در ذهن چهل ساله اش ماندگار...- داشتم می گفتم که وقتی می خوابی دلم برایت یک نقطه می شود- چقدر لوس و کلیشه ای و سانتی مانتال- تا قبل از اینکه تو باشی و آن زمانی که در تنم زندگی می کردی همیشه دنبال یکی بودم که تو را نگه دارد برای مدتی و برای روزی و برای ساعاتی و... بی قرارِ پیدا کردن یک دیگری بودم. طاقتم نبود حضور همیشگی یکی مثل بچه را که در ذهنم قرار بود تمام وقت و زندگی ام را صاحب شود. اما حالا یک مامان کلیشه ای هستم که دلم برایت تنگ می شود که دلم نازک می شود وقتی فکر می کنم پیش یکی از دوستانمان باشی و ما دور باشیم از تو... که شب ها وقتی می خوابی عکس ها و فیلم های هر ماه را نگاه می کنم- همیشه به خاطر تماشای تکراری فیلم ها خاله میم را مسخره می کردم. نمی فهمیدم در تماشای هزارباره ی فیلم های تولد و عروسی و مهمانی و دورهمی چه چیزی پیدا می کند.- تو تنها فیلم تکراری من هستی که بارها و بارها می توانم از اول نگاه کنم.

بعضی لحظه ها و بودن ها را اما نمی شود فیلم کرد و عکس گرفت. مثلا وقت هایی که روی تخت نشسته ای و مشغول کشف چیزهای خیلی معمولی هستی و اسباب بازی های رنگ به رنگ و موزیکال برایت اهمیت ندارند و بعد من برمی گردم از پشت صندلی و نگاهت می کنم. بعد لحظه ای گردنت را کج می کنی با صدای"عه" و دو دندان – که حالا دیگر سفیدی شان پیداست.- می خندی. و یک قلب کوچک به اندازه ی یک شکوفه ی گیلاس -در آخرین روزهای زمستان که عطر بهار در هوا جاری ست- در کنار قلب بزرگ سی و سه ساله ام جوانه می زند. به اندازه ی هفت ماه هفت قلب دارم. یا شاید به اندازه ی هفته های این هفت ماه قلب های کوچکی کنار قلب بزرگم جوانه زده باشد.

یا مثلا وقت هایی که بعد از یک مقاومت و یک گریه ی طولانی نمی خوابی و بلندت می کنم. صورت خیس از اشک های کوچک و بدن عرق کرده ات را خوشحال و رها را ول می دهی روی شانه ام که یعنی پیروز شده ای. که یعنی آخیش دیگر قرار نیست بخوابم. که یعنی اینجا خوب است. اینجا امن است. همینجا را می خواستم تمام مدتی که اشک می ریختم- اینجا کجاست: شانه های من، آغوش من- این حالت را نمی توان عکس گرفت و هیچ فیلم این آسوده گی خاطر را به درستی ثبت نمی کند؛ حالی آسوده و گذرا و سرشار و سبز...

این حجم عظیم از دلتنگی و وابستگی را باورم نبود پسرک هفت ماهه ی من. هفت: عددی پاک و منزه و پرقصه. هفت آسمان و هفت دریا و هفت شهر عشق و هفت خوان... و حالا من و تو اینجاییم: بعد از هفت قدم بلند-

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید