به فتیش تازه ای در خودم پی برده ام. کانال های تلگرامی. 
کشف کردن، عضو شدن و هرگز خارج نشدن.
همین دیروز کانال "فهیم عطار" را کشف کردم. همه را در یک عصر بارانی خواندم. خندیدم. گریه کردم. به فکر فرو رفتم و کتابش را در " گودریدرز" علامت زدم و امروز 70 کتاب را لیست کردم و برای ص فرستادم تا وقتی رفتم ایران همه را از او بگیرم. چقدر خوب است او هست. او با کتاب محشور است هرچقدر هم خودش اینطور فکر نکند. الان اگر بیاید این ها را اینجا بخواند حتما فحشی جاندار نثارم می کند.
.
کانال های تلگرامی برای من قسمتی از زندگی ست که باید کمی بیشتر به عمق اش رفت و تار و پودش را شکافت. 
همین پریروز، تلفنم را که روشن کردم دیدم وارد یک گروه 55 نفره شده ام. ادم هایی که تقریبا هیچ کدامشان را به غیر از 7 8 نفر نمی شناختم. که از این هفت هشت نفر دو تاشان خواهرها و یکی مامان بود و بقیه دخترهای فامیل. اسم گروه بود " فامیل فابریکا" و 55 نفر در ان عضو بودند. فامیل هایی که من به سختی ده نفرشان را می شناختم و به هیچ روی نمی توانستم آن را به این دوری و این سال هایی که در ایران زندگی نمی کردم ربط بدهم. این شیوه ی از زاد و ولد و بذرافشانی را نمی شود با یکی دو سال منطقی و معقول به تماشا نشست.
مثل همه ی گروه های تازه تاسیس همه جیز با ذوق و شوق کشف و یافت یکدیگر از گوشه کنار جهان شروع شد و ادم ها با بحث هایی ساده و پر از هیجان شروع به حرف زدن با هم کردند. از بچه هایشان، از عروسی ها و احوال پرسی ها و سفرهای زیارتی و...
همه چیز با نشاط همراه بود. گروه داغ بود و گرمایش خیلی سریع دهه ی هفتادی های باهوش و دنیای مجازی دیده را ذوب کرد. آن ها جهان دیدگان بی بدیل این زمانه اند.  دلشان را به این سوال های دم دستی و خالی از ژرفای رابطه خوش نمی کنند. می دانند دیر یا زود بزرگترهای امیدوار به روابط اجتماعی و مبادی آداب هم از همین الگو پیروی خواهند کرد. پس در همان لحظه ی اول بعد از پدیداری دیالوگ ها و احوالپرسی پر از حرارت بزرگ ترها که گروه را در میان انبوه کانال ها واضح و مبرهن کرده بود، سیل لفت های پشت سر هم بود که صفحه ی آبی تلگرام را با خط های خاکستری بی جان و نازک که برجای مانده ی آدم هایی بودند که با شجاعت تمام رفته بودند و تنها اسم شان را باقی گذاشتنه بودند، کودتازده کرد.
"کودتا شگردی سیاسی و کوششی از سوی یک ائتلاف سیاسی غیرقانونی برای براندازی رهبران حکومت موجود است که از طریق خشونت یا تهدید به آن انجام می‌گیرد.[۱] این خشونت معمولاً محدود و ناگهانی است و از سوی عده‌ای اندک (برخلاف انقلاب که از سوی بیشتر مردم انجام می‌گیرد) به کار بسته می‌شود.[۱][۲] عاملان کودتا ممکن است کنترل نیروهای نظامی را در اختیار داشته‌باشند.[۲][۳] یک کودتا به ندرت بر سیاست‌های بنیادین اقتصادی و اجتماعی یک کشور تأثیر می‌گذارد."
کودتا را در ویکی پدیا سرچ کردم و این سه خط  آمد که به نظرم باید در معنا و مفهوم "کودتا"در عصر جدید و رسانه های دیجیتال تجدیدنظر کرد.
عصر جدید، این دهکده ی جهانی کوچک با رسانه است که می چرخد، که استعمار می کند و با آغوش گرم مستعمره می پذیرد. 
"خشونت" شاید در این پارادایم همان فشردن دکمه لیو و بیرون رفتن از جمع خانوادگی ای بود که قرار بود همبستگی و صمیمت بیشتری ایجاد کند اما ان ها توی دلشان گفتند "زهی خیال باطل" و انگشت شصت شان را روی گزینه ی "لیو د چنل" فشردند.
حالا مرحله ای ست که همه چیز در گروه خانواده ای که نیمی شان، نام یکدیگر را برای اولین بار است که شنیده اند مفهوم دیگری یافته است. حالا قبح رفتن و ترک کردن این دورهمیِ آبی ریخته است اما هنوز به رسم تعارف های ایرانی همه صاف و محکم ایستاده اند و تلاش می کنند سکوت حاکم بر فضای گروه را با فوروارد کردن عکس و جوک از گروه های دیگر، بشکنند و به روی خودشان نیاوردند که ادم هایی رفته اند و فقط اسم شان با فونت بولد بر جای مانده است. آنفدر عکس و جوک فرستاده می شود که نام آدم ها به خاطره ها می پیوندد و با جهد بسیار در اسکرول کردن می توان یادشان را زنده کرد. 
حالا مرحله ی سکوت است و بسیاری از جمله مادر من، اندر خم یک کوچه اند که چطور وارد گروه پهناور و منبسط " فامیل فابریکا" شده اند و کلا نمی دانند ماجرای این گروه از چه قرار است؟
مرحله ی سکوت که به مدت یک شب به طول می انجامد و صبح هنگام وارد وادی حیرت می شود که از گروه 22 نفر باقی مانده اند و حتی اسم خالق گروه را می توان می توان در میان ادم هایی که ترجیح داده اند کودتا را به انقلاب بدل کنند دیده می شود.
بعد از سه روز، گروه در مرحله ی فقر و فنا به سر می برد و از 55 نفر روز اول فقط هشت نفر باقی مانده ایم که از بین این هشت نفر، من فقط مامانم را می شناسم که می دانم هنوز در مرحله ی سکوت و استغنا غوطه ور است. من و هوشنگ و علی و ایرج و مطی و محمدجواد که جلوی اسم چهارتایشان نوشته است" آخرین دیدارشان از تلگرام بازمی گردد به دوران پارینه سنگی" و چه بسا اصلا دیگر این شماره را نداشته باشند. 
به هرحال ما هشت نفر که نیمی مان از اصحاب کهف هستیم ونیم دیگرمان حواریون، از راسخانِ ایستادگی در گروه های تلگرامی هستیم. از امیدواران به سخن و پیوند و ارتباط از طریق این موشک آبیِ محال، اما " زهی خیال باطل"
 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید