کتاب چند داستان کوتاه به همراه تحلیل را به پیشنهاد استاد محمد کشاورز خواندم. کتاب سرد و آموزنده ای بود. 
داستان غروب دهکده نوشته ی نوبل گرفته ی به تازگی. کازوایشی گورو
بازگشت مردی به دهکده در دوره ای که جلال و جبروت اش را از دست داده و آرمان ها تغییر یافته.
.
داستان مردی با کت قهوه ای شرود اندرسون که به نوعی استاد همینگوی بوده. تاریخ دانی که در اتاق خود نشسته و تاریخ می نویسند و روابط تیره و سرد با همسرش را نشان می دهد در طول داستان
.
زمان نبوغ ویلیام سارویان 
فضای رستوران و بچه ای که از پشت شیشه به رستوران پولداری زل زده است. یک داستان سمبلیک از فقر و ثروت. آدم های داخل رستوران شیشه ای و خارج از ان پسربچه ای که آن ها را از پشت شیشه نگاه می کند.
.
یک داستان خیلی کوتاه همینگوی
عشقی نافرجام و کوتاه به دلیل فاصله ها که یکی ایتالیا بود و دیگری آمریکا بوده
و در این داستان تراژدی زندگی به غایت خود می رسد.
رمان های همینگوی شاید موردپسند خیلی ها باشد اما واقعیت این است که این رمان ها بزرگ شده ی داستان های کوتاه او هستند.
زبان همینگوی نمیتواند احساسات را بیان کند. نمی تواند به درون قلب و روح ادمی راه بیاید. زنان در داستان های او به جز معشوقه بودن و بازیچه بودن جایگاهی ندارند. زندگی در داستان های او به جز خشونت های بی معنی و مقابله ی انسان و طبیعت نیست. اما تردیدی نیست که داستان های کوتاه او جهان ادبیات را به دو قسمت تقسیم می کند. قبل از او و بعد از او.
 
قایق مغروق بر کرانه ی خشکی گابریل گارسیا مارکز
داستانی که به شیوه ی گزارش گونه ای نوشته شده و اصلا به سبک مارکز نمی خورد.
نویسنده های امریکای لاتین مثل بورخس هنرشان بر نثرهای فنی و قواعد خدشه ناپذیر نیست. نفوذ در حوزه ی احساس است.
داستان های کوتاه دیگر مارکز. مرگ پایدار در فراسوی عشق.  رد خون توی برف.  فقط امده ام یک تلفن بکنم.  زیبای خفته و هواپیما . خواب نیمروز سه شنبه. عشق سال های وبا. گزارش یک قتل.   پیرمرد فرتوت با بال های عظیم
.
مرد سرخوش 
آنتوان چخوف
اثر ضعیفی که مردی مست وارد قطاری اشتباهی می شود و حرف هایی در باب ازدواج می گوید که قرار است فلسفی باشد اما سطحی ست. در تحلیل نوشته شده که می شد داستان را به نحو دیگری به پایان رساند. پایانی که این گونه صریح و قطعی نباشد. در پایان داستان امده است که مرد قطار را اشتباهی سوار شده و مردم پول جمع می کنند تا او بتواند برگردد.
از داستان های کوتاه فوق العاده ی چخوف - جیرجیرک را می توان نام برد.
.
بوسه ایساک بابل
داستانی تلخ که بوسه ای در جنگ اتفاق می افتد اما خیانت به دختر ساده ی روستایی ست بدون حس عذاب وجدان. فضای جنگ است و روستایی که سربازها در ان آرام می گیرند و استراحت می کنند.
بابل تشنه ی کسب قدرت مردانه بود و این را از طریق به جنگ رفتن و شمشیر به دست گرفتن به دست آورد.
بابل نویسنده ی روسی که در اواخر دوره ی استالین می زیسته و در این دوره شکاکیت و عدم اعتماد و آدم فروشی بسیار رواج داشته. و استالین ادبیات فرمالیستی بولگالف و پاسترناک و آخماتواا را نمی پذیرفته و صرفا ادبیات حزبی را می پذیرفته.
در اسنادی که در مورد پرونده ی جنجالی بازجویی و قتل ایساک بابل منتشر شده نکات جالبی وجود دارد.
" می دانی برای چه بازداشت شده ای؟"
"بله می دانم. برای ننوشتن."
" توضیح بده"
" هیچ. من قریب به ده سال است که چیزی نوشته ام و این سکوت در اتحاد جماهیر شوروی قابل تحمل نیست."
او را اعدام می کنند و تا مدت ها به دلیل محبوبیت نویسنده مرگ او را اعلام نمی کنند.
چقدر آشناست این ماجراها. شبیه ماجرای اتوبوس و راننده ای که می پرد پایین. اما اتوبوس حامل نویسنده و جان های سرشار از کلمه لب دره گیر می کند. راننده دوباره سوار می شود و گاز می دهد تا اتوبوس را در دره بیندازد. یعنی این اصرار راننده من را بیمار می کند. ادم های روانی.
 در مقایسه ی بابل و ادگار آلن پو باید گفت که پو صرفا به استفاده ی کلیدی کلمه ها بسنده می کرده و عمق و دست یابی به لایه های زیرین ورح ادمی را نداشته است.
.
در ایستگاه راه اهن
ایساک بابل.
مردن پدر سرباز و بی اهمیتی مردم به این حادثه
.
از نظر رمانی دوران لمس و درک خشونت بوده برای نویسنده زمانی که این داستان را می نوشته.
" نگاه کن. مه را می بینی. این دلیلشه که مردم ما به مه و چشم های خمار از مشروب نیاز دارند. چشم های گیج واقعی"
می گویند ماکسیم گورکیف بابل را امید ادبیات روسیه می دانسته.
 
.
شرود اندرسن
در سنین چهل سالگی مسیر خود را به عنوان نویسنده تغییر داد و به نوعی استاد همینگوی و دوس پاسوس و فالکنر و سارویان و اشتاین بک است.
و بسیار از سخاوت روحی و علو طبع برخوردار بوده در حالیکه همنگوی از نظر اخلاقی انگار خیلی مزخرف و مغرور بوده و هرگز از استادش تشکر نکرده و هیج جا هم به او اشاره ای نکرده.
به نوعی که داستان های جوان26 ساله یعنی همنگوی انعکاس صدای اندرسن است در زبان او.
 اندرسون با گفت و گو نویسی میانه ای نداشت.
شیوه ی او بعدها سرمشق کارهای آن تایلر در ذوق زبان--جعبه ریموند کارور-- ان سوی خیابان جان اپدایک قرار گرفت.
.
بدعت مارک تواین در هاکلبریفین به دلیل سادگی و صراخت است که در زمانه ی خود بسیار نایاب است. زیر ادبیات پشت لایه های کلمات پنهان می شده.
.
مشهور است که فلوبر به موپاسان سفارش می کرد ساعت ها تنها بنشیند و به یک درخت نگاه کند. بعد به اتاق کارش برود و ماحصل تجارب خود را خیلی کوتاه و صریح بنویسد. در آن صورت حرف تازه ای برای گفتن خواهد داشت.
.
دی بی سلیجر و سارویان دو نویسنده ای که بسیار به نقش معصومانه ی کودکان اشاره دارند.
.
خشن و سرد و بی عاطفه بود.در می خانه ها مست می کرد و دعوا و جنجال به راه می انداخت. معشوقه های مختلف می گرفت و عیاشی می کرد. - همینگوی را می گوید.
داستان هایش روایت هایی بدون قضاوت از زندگی. پرهیز از شعارگرایی و حدف افراطی هر انچه خارج از چهارچوب اصول عقاید اودر خصوص زدگی انسان.
.
چخوف هم با نگارش بر اساس شور و الهام میانه ای ندارد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید