داستان لگاح و رود از نسیم مرعشی را خواندم. به نظرم داستان کوتاه هایی هستند زیبا پر از جزییات اما بیشتر پاره های یک رمان هستند و همین است که نسیم مرعشی را در ذهنم به عنوان یک رمان نویس حفظ می کند.
.
داستان عینک دودی نیکزاد نورپناه
شروع خیلی خوب از کانادا و فرار مغزها و بعد زندگی یک مهندس که شبیه ممزوج شدن با کامپیوتر و صندلی اش می ماند و زندگی کارمندی مرتب و منظم.
اما به شدت داستان به بی راهه رفت و خیلی خیلی زیاد و طویل شد. به عبارتی تبدیل به تکه پاره های طویل یک وبلاگ شد.
.
داستان کوسه و اعدام عدنان غریفی و کشف این نویسنده بار دیگر که در اتریش زندگی می کند و از حال و احوال مهاجرت اش در هلند و اتریش و داشتن دو زندگی گفت و بسیار این دو داستان جان دار هستند.
کوسه نماد انسان های بزرگی ست که می میرند و جان ندارد اما آدم ها از ان ها و حضورشان کماکان حتی پس از مرگ هم واهمه دارند و می خواهند هیچ اثری از ان ها باقی نماند تا با خیال راحت به روزمرگی شان بپردازند.
.
داستان اعدام. دیالوگ ها خیلی خوب هستند. دیالوگ های پیرزنی که قرار است شوهرش را اعدام کنند و می رود به سربازهایی که تیر می زنند توصیه می کند که چطور این کار را انجام دهند تا پیرمرد زیاد درد نکشد.
.
آمبولانس خسرو دوامی
خیلی طولانی بود و داستان هیچ کششی نداشت و شرح ماجرای ادم هایی بود که به ترتیب به مراسم ختم می آیند.
.
خانه یابی در بیلیز
سودابه اشرفی
یکی از تجربه های خوب برای گرفتن هاستل. بیشتر روایت بود اما تازه و جالب بود.
.
بمب ساعتی تیک تیک
مرضیه ستوده که قبلا هم یک داسنتان از او خوانده بودم به اسم غلیشاه. فکر می کنم این دو داستان دو نقطه ی مقایل هم باشند. در یکی سرنوشت مرد است که زن های گوناگون بگیرد و در دیگری سرنوشت زن. 
داستان خوب و پخته ای بود که سیر زندگی یک زن را در کانادا نشان می دهد و قصه اش را از طریق نامه برای یکی از دوستانش می نویسد و همه ی این هارا می گوید.
.
نامه حمید صدر
یکی از داستان های خیلی خیلی خوبی بود که خواندم. دنیال کردن یک دویوانه ای که در هلند بلند بلند فارسی حرف می زده و قصه ی او و رسیدن به نامه ای که او در سنگ رودخانه بر جای می گذارد. به شدت باورپذیر و جذاب
.
 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید