با نون حرف زدیم. ساده شروع شدو ادامه پیدا کرد و چهار ساعت می نوشتیم برای هم. 
من و نون هرگز همدیگر را ندیده ام. حتی من از نون می ترسید در زمانی که هر روز مجبور بودیم به دلیل هم رشته بودن و زندگی کردن در یک دانشکده از کنار هم رد شویم. به خودش هم گفتم که چقدر می ترسیدم از او و با هم خندیدیم اما تا به حال توی این دو سال دوستی از راه دور پیش آمده که ساعت ها برای هم بنویسم. نوشتن های جدی. نوشتن هایی که از بطن وجودمان از مناطق ممنوعه مان برمی آید.
یکی اش همین دیشب بود.
 این را هم بگویم که من می خواستم یک بار با نون بروم به دیدن نون. خانه ی نون بودم و زمان از دستم دررفته بود و در جد کف کردن دهان با هم حرف زده بودیم و ساعت را که نگاه کردم دیدم شش عصر تهران است. همان ساعت ترافیک لعنتی که تا هشت و نیم طول می کشد و همه جا قفل است.
باورم نمی شد بدقولی کرده ام. این را اصلا در خودم نداشته و ندارم اما نمی رسیدم. هرگز به انقلاب نمی رسیدم. سه تا آژانس و اسنپ و تپسی گرفتم و گفتند نه نمی رویم. انجا طرح است و هیچ راهی نبود برای دیدن نون.
در ان سفر نون را ندیدم. این دفعه حتما او را می بینمم. حتی برایش کتاب هم گرفته ام. موراکامی که اصلا راهی برای ندیدن ش باقی نماند. می بینمش. قول می دهم.
نون را می گفتم. که دوست های نون دارم خیلی فرهیخته ان. و دبشب داشتیم با هم از نویسنده های شیرازی حرف می زدیم که روح از بدنمان برده اند و نون هم اهل شیراز است. اهلی آن شهر و آن زبان و آن نویسندگان و ان کتابخانه ی شرق بنفشه است. از ابوتراب و مندنی پور و آرام و کشاورز و پروین روح و.. حرف می زدیم و از داستان ها گفتیم و من شدم وجدان بیدار نون.
 یک بار دیگر هم با میم این کار را کرده بودم. میم گفته بود برخلاف نون.- این یک نون دیگر است- که وبلاگ برایش جایی ست برای تنها بودن و نبودن و نوشتن برایش معنی دیگری دارد ،برای من مثل عریانی ست وبلاگ و.. گفتم یعنی دوست نداری جلوی بقیه لخت باشی؟
میم البته ترجمه های جدی و فلسفی می کند و در روزنامه ها و نشریات حضور فعال فیلسوفانه ای دارد. 
نون برایم نوشته. نوشته اش راست است. مگر چه می شود مخاطب بود فقط؟ این یک سوال جدی ه قابل فکر است. من هم می خواهم بنشینم و فکر کنم و ببینم راست می گوید مگر چه می شود؟؟؟ 
شاید فکر می کنم این به معنای منفعل بودن است و عرصه را برای بی سوادان با اعتماد به نفس فراوان باز کردن. ان هایی که از صدق سری ه دانشگاه هایی که رفته اند ادم های بزرگی ندیده اند و به همین دلیل فکر می کنند پدیده اند. 
شاید فکر می کنم به " بنویس و غلط می افتد چون خدا که هزاران سال است می نویسند و پاک می کند" را باید رعایت کرد در قاموس نوشتن و عرق ریزان فکر..
 نمی دانیم. این ها فکر های خام است.
.
نوشته ی نون را اینجا می گذارم.
.
.
.
.
 

دیدگاه‌ها  

# نون 1396-08-30 15:57
نمیشه الان بنویسی نجمه و نسیم همچون آدم؟ هی نون نون نون نکنی؟ ;-)
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن
# راضی 1396-08-30 20:27
:lol: :lol: :lol: نه اخه دو تا دوست نون دیگه هم دارم. اسمشون نغمه نسرین ه. ولی اینجا شما دو تا نون ها بودید :-)
پاسخ دادن | پاسخ به نقل قول | نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید