گل گلی به بهار نزدیک. طوسی ملایم. امروز امد از چین و ماچین رسید. رفتم واز خانوم عینکی که موهایش را کوتاه می کند گرفتم. موهایش سفید و تن تنی ست.بلند بلند سلام و صبح بخیر و شب بخیر می گوید . رسا احوال پرسی می کند و فصیح انسان خطابت می کند. من مچاله می شوم و آرام و بی صدا می گویم آیم فاین. آی هو عه پکیج. آپارتمان.
داستان خواندم. از همه جای دنیا. داستان های دیوانه و کوتاه.
 داستان بیلی که ریحانه ترجمه کرده بود. دوست های مترجمم در چوک را دوست دارم. بیلی نوشته ی گرس کراسی بود. داستان یک دسته گل آبی برای سومین بار نوشته ی اکتاویو پاز نویسنده ی مکزیکی. وقتی می گویم نویسنده ی مکزیکی انگار یک پرتره از همه جای دنیا داشته باشم. از نویسنده ی مکزیکی به مثابه ی همسایه ی مکزیکی. دیشب با هم تصمیم گرفتیم دیگر نارکوز را ادامه ندهیم. بعد از مردن اسکوبار همه چیز بی مزه شد.
.
داستان سی و دو سالگی و هیجده سالگی از موراکامی را خواندم. تیزبینانه بود. 
.
داستان پرنده پرنده بود گلشیری را برای دومین بار خواندم و مثل اولین بار خیلی من را نگرفت. داستان در فضای علی آباد روستا می گذرد. 
.
داستان آسمان سرپناه را برای دومین بار یا یک ترجمه ی متفاوت خواندم. اولی اش را گلاره عباسی ترجمه کرده و اسم این دومی خیمه بود. آدم هایی که پشت کاغذ و نوشته هایشان پناه می گیرند.
.
یک داستان خواندم از کتابی که دوست دارم. کتاب هایی که دوست دارم را برای دومین بار گذاشته ام جلوی چشمم باشند تا داستان هایشان را مرور کنم. کتاب بلبل حلبی یکی از ان هاست. داستان می گویم آب، می گویی آب را دوباره خواندم. طنز کارهای کشاورز استاد را دوست دارم. خوب طنازی دارد کارهایش.
.
مرشدو مارگاریتا را به وسطش رسیدم. تازه مرشد وارد شده است. تازه دارد جان می گیرد داستان اما چقدر سخت خواندن این همه جزییات فضاسازی و مکان ها و زمان ها. سختی دارد خواندش. من را سردرگم می کند وبه هوس خواندن سایر داستان ها رهنمون می کند. تمامش می کنم. ادامه دارد فعلا.
.
دو داستان خواندم برای دومین بار از مجموعه ای که مثل کتاب درس می ماند برایم از حسین پاینده. داستان نازی نوشته ی علی اصغر عزتی پاک. داستانی که دوستش دارم. داستانی که شخصیت خودش می روددنیال زندگی خودش و نویسنده را به هیچی اش حساب نمی کند اما نویسنده نمی تواند به این راحتی ها از او چشم بپوشاند.
.
و داستان پرتره ی صادقی نوشته ی احمد اخوت که به خوبی داستان های بهرام صادقی را خوانده و می شناسد او را و در مکان هایی که او قدم زده و مکان های داستان هایش کرده رفت و امد می کند این نویسنده ی دوم. این دو داستان را از مجموعه داستان های پست مدرن خواندم. در ان کتاب بود.
کتاب های اماده و دانلود شده ی نخوانده زیاد دارم. چقدر باید خواند و آموخت. زیاد.. من به شوق کتاب های نخوانده هر روز بیدار می شوم.
یکی کتاب شروع کرده ام what's your dip? 
دارم می خوانم ببینم کجاست چاله ی من و هر ادمی. خوب است اما می ترسم به دام عوام گرایی بیفتد.
ریحانه می گفت این فیلم ملی و راه های نرفته خیلی مزخرف و چرت بود. می گفت اجتماعی بود مثلا اما پکیج کامل کلیشه بود.
ساعت چهار تا پنج ساعت الهام است و تنفس. 
میم ر ناشر ایتالیایی امروز گفت توضیح بده داستان انگشت قطار را. ویس گذاشتم توضیح دادم. واقعا سنگین بود این نوشتار. 
کتاب اتاقی از ان خود و کارهای فرشته احمدی را دارم. کی بشود ان ها را شروع کنم. امروز دیدم یک کتاب دیگر دارم از جومپا که نخوانده ام. خوشحالم کتاب هایی دارم از جومپا برای خواندن. به من شوف می دهد. هنوز کتاب هایی دارم که بادی بخوانم و بعد به ایران سفر کنم.
.
داستان نوشتم. شد 12 صفحه. تحت تاثیر داستان های کوتاهی که خواندم خیلی با سرعت و بدون حاشیه نوشتم. نمی دانم. شاید تلخ شود. دوست ندارم از ان مدل هایی که خواندم در کتاب داستان های کوتاه بنویسم اما انها شاهکارند.
.
این برج کوتاهی که در کنار دو برج بلند دیگر ایستاده و رنگ به رنگ است. رنگ دارد من می بینم. رنگ های سرخ و زرد و آبی دارد. می بنیم خودم. رنگ دارد اما ح می گوید نه رویش چیزی انداخته اند چون نیمه ساخت است مثل آن یکی ساختمان. اما من می بینم که به ذات رنگ دارد.
.
داستانم را تایپ کنم و نوشته های راز فارسی من و مام هالیما را ادیت کنم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید